همانگونه که در بالا اشاره شد در همان روز ی که برای نشاندادن پارچه ها (کلاً وسایل خریداری شده) نزدیکان و فامیل و همسایگان را هم دعوت کرده اند و یا روز بعد با حضور تقریبا همان افراد ، مراسم پارچا بیشمه را شروع میکنند . معمولاً یکی از لباسهای عروس خانم را برای برش و الگو برداری انتخاب می کنند که اغلب چادر عروس را برای اینکار در نظر میگیرند . خیاط پارچه چادر را به سر عروس می اندازد و با قد عروس خانم میزان میکند و قیچی را برای بریدن چادر روی پارچه می گذارد ولی چادر را نمی برد و برای شیرینی بیشتر مجلس ، میگوید که قیچی نمی برد و با گفتن این حرف مادر داماد و سایر حاضرین هرکدام مبلغی را بعنوان هدیه به خیاط میدهند و معمولاً این پولها که مبلغ آن هم کم نمیشه برای اجرت خیاطی کفایت میکند . و خیاط هم که یکی از همسایگان یا فامیل میباشد برایگان لباسهای عروس خانم را آماده میکند . تا آماده شدن لباسهای عروس خانم صبر میکنند و به محض آماده شدن لباسها مراسم عروسی شروع میشود .
اجازه بدهید در اینجا یک رسم دیگری را یاد آوری نمایم که هنوز هم ادامه دارد ،در آخر همه این نشست و برخاست های زنانه در جریان عروسی پایان کار با رقص و پایکوبی خانم ها و در نهایت با رقص عروس خانم پایان می یابد
بعد از تمام شدن دوران آداخلی(نامزد) ، که مدت آن برای هر خانواده ای بسته به موقعیت و ضرورت ، زمان آن فرق میکند ، معمولاً در یک زمان مناسبزمان عروسی و بردن عروس به خانه بخت را برنامه ریزی و شروع می کنند . این مراسم در زمان قدیم که ما بیشتر از عروسی های آن دوران مینویسیم، بعلت اینکه اکثر روستائیان در آن زمان بکار کشاورزی و باغداری و دامداری مشغول بودند بعد از برداشت محصول صورت میگرفت و اغلب نزدیکی های رمضان و یا محرم و یا در اواخر پاییز به این مهم می پرداختند .
برای مراسم عروسی و تدارک مقدمات آن بزرگان دو خانواده ، یک شب در خانه یکی از طرفین به مشورت می پردازند و تمام قرار مدارها را بررسی و تنظیم می کنند .
خرید : خرید برای عروس خانم و آقا داماد در زمان قدیم که لباسهای آماده وجود نداشت و لباس های عروس و داماد توسط خیاط های محلی دوخته می شد ، بیشتر پارچه بود که آن را هم از پارچه فروشهای خود روستا (بزاز ) میخریدند و اگر در روستا بزازی نبود (تا آنجایی که من بیاد دارم گرگر و علمدار بزاز های زیادی بوده و اغلب خرید از خود محل انجام میگرفت .) به نزدیک ترین محلی که این کار امکان داشت می رفتند و خرید می کردند (مرحوم مادر من میگفت پارچه های عروسی من را پدر شوهرم از خوی خرید نموده بود و به این مسئله زیاد افتخار می کرد و گویا در آن زمان این حرکت از ارزش والایی برخوردار بود .) بهر حال خرید انجام می شدکه اغلب عبارت بود از زیور آلات طلا ،پارچه برای کت ، پیراهن ،دامن ،لباسهای زیر ،لوازم آرایش ، آینه( لازم به توضیح است که این آیینه که به آن آئینه بخت (بخت آیناسی) میگویند در پیش عروس و داماد و خانواده هایشان از ارزش والایی برخوردار بود و به آن آئینه بخت میگویند و اعتقاد دارند که اگر خدای نکرده بلایی سر آیینه بیاید و یا اتفاقی برای آیینه بیفتد بدین معنی است که عروس خوش بخت نمی شود . البته این مسئله بیشتر اعتقاد خرافی است و بهر حال این آینه هم از شیشه است و احتمال شکستن آن میرود .) و شمعدان و .... و در این خرید علاوه برعروس و داماد ، پدر داماد برای نزدیکان عروس خانم و خانواده خودش و همچنین برای کسی که رل الچی (خواستگار) را انجام داده هدایایی میخرند و خانواده دختر نیز برای پسر معمولاً کت وشلوار و ساعت و ........لوازم مورد نیاز دیگر پسر را می خرند . خانواده پسر پارچه ها و سایر لوازمی را که خریده اند ، با تشریفات خاصی به خانه عروس میبرند و . مادر عروس خانم نیز فامیل و همسایه ها را برای دیدن وسایل خریداری شده دعوت میکند . همه که جمع میشوند یک نفر از طرف خانواده داماد، تک تک وسایلی را که خریده اند به حضارنشان میدهد . و بعد به رقص و پایکوبی می پردازند . و در نهایت زمان پارچه بران (پارچا بیشمه ) را تعیین میکنند . که معمولاً در همان روز و یا روز بعد را برای این کار در نظر میگیرند
قند سیندیرما (شکستن کله قند )بعد از این جریانات وقتی تعیین میشد و یک شب بزرگان خانواده پسر برای تعیین مبلغ مهریه و سایر شرایط به خانه دختر میرفتند . در خانه عروس خانم بعد از گفتگوهای زیاد درباره مهرریه و صحبت های حواشی با تثبیت قول و قرار ها با صلوات و کف زدن به گفتگو ها پایان میدهند و برسم محلی ، کله قندی را که خانواده پسر بهمراه خود آورده اند از طرف یکی از نزدیکان داماد می شکند . البته این شستن تابع تشریفات خاصی است و با تفریح و بگو و بخند زیادی همراه میباشد . این قند کله ای کا با طرز زیبایی تزیین شده است باچکش قند شکنی که آنهم تزئین شده است کله قند از قند با یک ضربه محکم جدا میشود و با گرفتن انعام به مادر دختر تحویل داده میشود که بعد در مراسم عقد روی پارچه سفیدی که توسط دونفر روی عروس خانم گرفته میشود ساییده می شود . در این مراسم بعد از پیایان شکستن کله قند به همه چای شیرین می دهند و به خانواده پسر چای شیرین دورنگ میدهند که در مقابل مبلغی بعنوان انعام بعد از خوردن چای دورنگ داخل استکانها گذاشته میشود .....
بهر حال بعد از این کارمردها تمام شد و بیرون رفتند زنها وارد میدان میشند و مادر و خواهر و فامیلهای نزدیک پسر هرکدام انگشتر ، النگو، کردنبد و یا هدایایی در این حد به عروس میدهند و تا پاسی از شب به رقص و پایکوبی میپرداختند.
به این دختر خانم از این مرحله به بعد ( آداخلی قیز ) می گفتند . شهریار در حیدربابایه سلام می گوید :
بایرامودی گِئجه گوشی اؤخوردی
آداخلی قیز بیک جورابی تؤخوردی
هر کیم شالون بیر باجادان سؤخوردی
آی نه گوزه ل قایدادی شال ساللاماخ
بیک شالونا بایراملوقون باغلاماخ
از این مرحله به بعد پسر و دختر بصورت جسته و گریخته همدیگر را با حجب و حیا ی آمیخته با ترس و خجالت همدیگر را ملاقات می کردند و پسر هدایای کوچکیاز قبیل جوراب و شال و عطر و ...برای آداخلی خودش در ملاقاتها می دهد . این مدت یعنی دوران نامزدی بخصوص در آن دورانهای قدیم لذت بخش ترین دوران زندگی دختر و پسر بود و وقتی به پیری میرسنیدند و صاحب نوه و نتیجه می شدند هر کدام ماجرا ی دیدارهای خود را مثل قصه و داستان کتابها برای اطرافیان تعریف میکردند که حتما شما نیز شنیده اید.
در زمان آداخلی "نامزدی" ، خانواده داماد و عروس به بهانه های مختلف بخصوص در اعیادی مانند نوروز ،قربان ، چهارشنبه سوری ، چله و...... هدایائی از از طرف خود و فامیل نزدیک به دختر و برای دعروس خانم و خانواده اش مبرند و خانواده عروس خانم نیز متقابلاًبعنوان " پای یئری قویماق " هدایایی هرچند مختصر برای پسر و خانواده اش و کسانیکه هدایایی برای عروس فرستاده اند ، می برند .
البته استارت عروسی از این تاریخ زده می شد. مادر به همراه یک یا دونفر از زنهای فامیل نزدیک مجدداً به خانه دختر می رفتند و زمان برنامه شال اوزوک را تعیین میکردند . و یک عصر یا شب با تشریفات خاصی ، با بزن و بکوب مختصری شال را روی سر دختر و انگشتر را به دست دختر میکردند .
(در اینجا بهتر است از رسم دیگری برایتان بنویسم که بندرت اتفاق می افتاد و آن این بود که گاهی در عروسی ها ، که دختران به رقص و پایکوبی می پرداختند مادر پسرها که معمولاً قبلاً با خانواده دختر هماهنگ می شد شالی در هنگام بازی روی سر دختر مشخص می انداخت و این به معنی آن بود که این دختر را به پسرش نشان میکرد و دیگر کسی به خواستگاری آن دختر نمی رفت و او مال پسر خانواده صاحب شال بود . تا رسماً سایر مراسم بجای آورده شود . اینکار در موقعیتهای دیگر عروسی نیز ممکن بود انجام شود )
حيدربابا ، قورى گؤلوْن قازلارى
گديکلرين سازاخ چالان سازلارى
کَت کؤشنين پاييزلارى ، يازلارى
بير سينما پرده سى دير گؤزوْمده
تک اوْتوروب ، سئير ائده رم اؤزوْمده
وقتی این سطور رامی نویسم نزدیک به شصت سال از عمر خود را سپری کرده ام ، اما هنوز هروقت فرصتی پیش می آید و به گذشته های دور برمی گردم ، به این نتیجه میرسم که روزگار کودکی پر خاطره ترین و لذت بخش ترین روزهای زندگی من است (خاطره آن روزگاران .آنزمان ها که حرفها از دل بر می آمد و لاجرم بر دل نیز می نشست و ما جرا های عروسی و عزای روستای آن روزگاران ما هردو به نوعی موجبات انبساط خاطر مارا فراهم می کرد و بقول شهریار شیرین سخن :
حيدربابا ، بولاخلارين يارپيزى
بوْستانلارين گوْل بَسَرى ، قارپيزى
چرچيلرين آغ ناباتى ، ساققيزى
ايندى ده وار داماغيمدا ، داد وئرر
ايتگين گئدن گوْنلريمدن ياد وئرر
بگذارید از عروسی هایمان در آن روزگاران بنویسم که لذت شاد بودن و شاد زیستن را برای مردمی که هیچ وسیله سرگرمی نداشتند ، به ارمغان می آورد .
آن زمان ها معمولاً دختر و پسر همدیگر را آنگونه که باید و شاید نمی شناختند و یا شناختی از دو ر یا در حد صحبت بزرگان خانه از فرد مورد بحث داشتند . بزرگترها (پدر و مادر و اگر زنده بودند پدر بزرگها و مادر بزرگها با مشورت و همفکری یکدیگر ،دختری را برای پسر خودشان نشان میکردند و چون در روستا ، همه از بود و نبود هم آگاهی داشتند یک روز عصر و یا شب ، مادر یا خاله ویا عمه ی پسر به خانه دختر می رفتند ( معمولاًدونفر از فامیلهای بسیار صمیمیو مورد اعتماد خانواده ) و بعد از صحبت های متفرقه ، مسئله را مطرح میکردند و مادر دختر به آنها می فهماند که باید با پدر دختر حرف بزند و جواب او بلی یا خیر مسئله را روشن میکرد . مادر دختر شب مسئله را بطور خصوصی با پدر خانواده در میان می گذاشت و در صورت موافقت ایشان ، به خانواده پسر که روز بعد برای گرفتن جواب مراجعه میکردند موافقتشان را اعلام میکردند . و الچی های پسر با شادی و سرور به خانه بر می گشتند و با اعلام موافقت خانواده دختر ، از پدر و مادر پسر مژدگانی ( معمولا در موقع خرید برای دختر یک چادریا هدیه ای در این حدود ، برای این خانم که سمت اِلچی را داشت میخریدند )میگرفت .
نحوه بازي (هفت سنگپس از يارگيري و تشكيل دو تيم به روشهاي معمول براي تيم آغازگر بازي قرعه كشي بعملميآيد. و سنگها را كه تعداد آنها هفت قطعه ميباشد بر روي هم ميگذارند و افرادي كه آغازگر بازي درخط شروع بازي ميايستند و يك نفر توپ را بطرف سنگها نشانه گيري مينمايد چنانچه به هدف اصابتكند سنگها بر روي زمين ميريزد و افراد آن تيم پراكنده ميشوند و بازيكنان تيم مقابل به تعقيب افرادآغازگري بازي ميپردازند و افراد آن تيم ( بازي) هر كدام سعي و تلاش مينمايند دوباره سنگها را بر روي هم بچينند اگر به يكي از افراد تيم توپ اصابت نمود از بازي خارج ميشود و بدينترتيب ساير افراد تيم سعي ميكنند بازي را سريعتر به پيش ببرند